استراتژی رشتهی پرمباحثهای است که برخی باورهای نادرست قدیمی روی آن سایه انداختهاند. همانطورکه درون پیغام اخیر نشانی کردیم، سالها است ۱۰ ایدهی لغزش که آنها را بهنوعی «افسانههای استراتژی» مینامیم، از پیشرفت پا بر جا این حوضه جلوگیری کردهاند. تو این کلکسیون مقالات، قصد داریم هریک از این افسانهها را جداگانه مطالعه و تجرید کنیم. بههمیندلیل، با افسانهی شمارهی یک اول میکنیم: «استراتژی دربارهی اغتشاش است».
قصه
بسیاری از کتابهای استراتژی با مقدمهای شروع میشوند که داخل آن ریشههای این اصطلاح را بیان میکنند. همانطورکه کتابها میگویند، کلمهی استراتژی مشتقشده و ترکیبی از کلمات کلیدی Strategos (بهمعنای ژنرال)، Strategia (مقام و مسئولیت ژنرال)، Stratos (ارتش) و Agein (رهبریکردن) است. برایناساس، استراتژی دراصل «هنر ژنرال» تعریف میشود.
بعد در این کتابها، نکاتی دربارهی تاریخچهی حوزهی استراتژی میخوانید؛ مثلا آثار ژنرالهای پرنفوذ و تأثیرگذار، مانند کتاب «هنر نبرد» از رژه تزو یا تاریخ «در دعوا» از کارل فونکلاوزویتس. براینمبنا، جنگ و استراتژی بهموازات تیمار پیش میروند و محاجه میشود استراتژی داخل درجهی اول، دربارهی پیشدستیکردن و ضربهزدن بوسیله متخاصم خواه رقیب است.
چرا این اعتقاد سهو است؟
استراتژی قطعا نقش خاصی درون جنگ اجرا میکند و حکمت و خِرَد زیادی داخل کارها یا آثار نظامی بود دارد که در سازمانهای امروز مصرف دارد. بااینحال، به پنج دلیل دلالت تلویحی جنگاوری بر واژهی استراتژی بی عیب نیست:
۱. واژهها بیش از یک مجرد دارند: گرچه کلمهی استراتژی بههمان شیوهی بهکاررفته در کسبوکار در مناسبات جنگی همچنین بهکار میرود، معنای یکسانی نمیرساند. بهعنوان مثال، کلمهی Awful بهمعنی ترسناک یا افتضاح خواه ناخوشایند را داخل نظر بگیرید. مدتها پیش، این واژه از کلمه Full of Awe مشتق شده وجود و بهمعنای «پرازشگفتی» بهکار میرفت که دقیقا متضاد با معنایی است که امروزه بهکار میبریم. بهعلاوه، معنای واژهها داخل حوضههای مختلف نیز فرق میکند؛ مثلا کلمهی موش در حومهی شهر، بوسیله چیزی دلالت میکند و در دکه شرکت، به چیز دیگری. این مسائل دربارهی واژهی استراتژی نیز صادق هستند. حالا تشریح میدهیم که اصطلاحات «استراتژی کسبوکار» و «استراتژی جنگی» هر دو از واژهی استراتژی استفاده میکنند؛ ولی بوسیله مفهومی یکسان اشاره نمیکنند.
۲. بین این دو اصطلاح وابستگی تاریخی وجود ندارد: بهعبارتِدیگر، «استراتژی کسبوکار» با خط تاریخی به «استراتژی دعوایی» هموار نمیشود. استراتژی کسبوکار تاریخچهی اختصاص و حدودا ۱۵۰ سالهای دارد که دانشکدههای کسبوکار هاروارد و وارتون، شرکتهای مشاورهای مککینزی و BCG، مدیران عامل شرکتهای عظمت مثل دوپون و جنرال موتورز و بنیادهایی مشابه کارنگی و فورد و راکفلر آن را شکل دادهاند. نکتهی جالب این است که تا قبل از دههی ۱۹۶۰، واژهی استراتژی اصلا تو دنیای کسبوکار کاربرد نمیشد و تا پیش از دههی ۱۹۷۰ نیز هنوز مد نبود. دانشگاه هاروارد دورههای خود را بهنام «سیاست تجاری / کسبوکار» برگزار میکرد و مقدماتی ژورنال دانشگاهی این حوضه همچنین «برنامهریزی بلندمدت» اشتهار داشت که هنوز اندوه به همین اسم منتشر میشود. مدتها بعد، کلمه استراتژی به عرصههای دانشگاهی واقف شد و این رشته تا سال ۱۹۷۹، هنوز بهنام «استراتژی» نامگذاری نشده حیات.
۳. کسبوکار بهندرت پرگیر مجادله توسعه مییابد: باوجوداینکه غالبا میشنویم در دنیای کسبوکار باید در جنگ رقابت زنده ماند، رقابت فقط بخشی از ماجرا است. بله، نبرد بین کوکاکولا و پپسی یا رایانایر و ایزیجت یا اپل و سامسونگ ممکن است به فساد شباهت داشته باشد. بهیادآوردن و تجزیهوتحلیل این رقابتها ابد هیجانانگیز است؛ اما برای اکثر سازمانهای بکلی جهان کسبوکار بهمعنای «نزاع» یا «نابودکردن رقبا» نیست. سازمانهای امروزی با هدف بقا و خلق کردن ارزشافزودهی شاخص بخاطر مشتریان درون هوا پرمسئله فعالیت میکنند.مقالهی مرتبط:۱۰ افسانه نادرست درباره استراتژی
۴. سازمانها بوسیله رقیبان خود وابسته هستند: در جنگ، کمال مطلوب بازپسین استراتژی نابودکردن قدرت مبارزهی دشمن است. فونکلاوزویتس داخل تاریخچه خود محاجه میکند «مجادله عملی خشونتآمیز درحداعلی است»؛ ولی برضد جنگ بخاطر اینکه سازمان موفقی داشته باشید، عموما نباید دیگران را انقراض دهید. اغلب اوقات تا اینکه به رقیبان قوی نیاز دارید؛ زیرا که سازمان شما بهدلایل مختلف سازمانهای رقیب موقوف است. بهعنوان مثال، برای اینکه بوسیله جایگاهی اعلی از آنها در بازار برسید، مشتریان را جذب کنید و منابع را باهم همدستی شوید یا پیش از هر چیز در وهلهی اول، بازاری را ابداع و حفظ کنید. بههمیندلیل، مراکز سودا وجود دارند یا مناطقی بسان سیلیکونولی بهشهرت میرسند یا نمایندگان سازمانهای رقیب در انجمنهای صنعت گردهم میآیند.
۵. استراتژی نظامی عمدتا دربارهی جنگ محو: البته، استراتژی لشکری جنگ را نیز محتوی میشود؛ ولی جنگ را ترجیح اول و برتر نمیداند. هدف اصلی استراتژی نظامی اجتناب از جنگ و ایجاد و حفظ کردن صلح است. دوباره به یکی از نقلقولهای فونکلاوزویتس رجوع میکنیم: «محاکمه با ابزارهای متفاوت». استراتژی با سیاست آغاز میشود و تنها داخل موارد استثنائی بوسیله هیاهو منجر میشود. بنابراین، حتی اگر استراتژی ارتشی را بهعنوان نقطهی آغازین استراتژی کسبوکار در نظر بگیریم، بهطورضمنی خوببودن جنگ را نمیپذیریم و حتی آن را استعارهی مفیدی قلمداد نمیکنیم.حرف پایانی
پس اگر استراتژی اطراف اغتشاش لباس نمیگیرد، پایه حقیقی آن چیست؟ البته، پاسخهای متعدد و محتملی برای این پرسش وجود دارد و باید بوسیله یکی از صدها ستایش استراتژی نگاه کنیم تا ببینیم هیچگاه اتفاق آرایی دراینزمینه دیده نمیشود. اگر از نزدیک در موضوعات شورش و تاریخچهی استراتژی دقیق شویم، چه میبینیم؟ لارنس فریدمن در کتاب جامع و مشروح «تاریخ استراتژی»، تمجید دقیقی از استراتژی ارائه میدهد: «هنر خلق قدرت». در اینجا، قدرت خیر بهمعنی توانایی پهلو دیگران، بلکه بهمعنی توان بالقوه خواه نیروی انجام کارها است؛ یعنی ما بتوانیم خودمان عمر خودمان را موسسه کنیم و دیگران این فقره را بهجای ما عمل ندهند. بهنظر میرسد محور پا بر جا استراتژی همین تمجید است.بیشتر بخوانید:بخاطر پیروزی داخل رقابت پرمخاطره، از تصمیمگیری زننده اجتناب کنیدافسانههای استراتژی شماره ۴: استراتژی باید تو سطوح بالا انتظام شودافسانههای استراتژی؛ عده ۳: استراتژی با اهداف آغاز میشودافسانههای استراتژی؛ عده ۲: استراتژی معادل برنامهریزی است۱۰ افسانه نادرست درباره استراتژی